بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

بهار زندگی من

بهار و روروئک

بهارم اگر تو نبودی جهان بی خنده های تو معنا نمیداشت،اگر تو نباشی هیچ بهاری،حتی اگر لبریز شکوفه باشد،دیدن ندارد اگر تو نبودی،نه پدر معنا داشت،نه هیچ مادری بهشتی میشد اگر تو نبودی،شمعدانی های لب پنجره اینگونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب دیگر معنایی نداشت  خدا را شکر،خدا را صدها بار شکر بخاطر بودنت،ازت ممنونم بخاطر بودنت جگر ماش مان چند روزه شما را در روروئک میگذارم  یعنی از پنج ماهگیت و خیلی خیلی دوست داری.میشینی و برا خودت تی وی تماشا میکنی و بسیار بسیار تی وی دوست داری گل من. من و باش باش هر کار میکنیم که تماشا نکنی نمیشه و با روروئکت میدوی و حال میکنی.از خوشحالیت خوشحالم بانوی من.   ...
16 بهمن 1392

بهار خانم اومدنت مبارک

    **تاریخ تولد بهانه ایست تا فراموش نکنی آمدنت را**عزیز دردونه ما *در 14 امین روز اولین ماه از فصل گرم و زیبای خداوند قدم به این دنیای خاکی گذاشت و روز 1392/4/14 را برای همیشه به یکی از بهترین روزهای زندگیمان تبدیل کرد و ما را لایق پدر و مادر شدن دانست. دوستت داریم فرشته کوچولوی ما    بهار خانوم چه سالی میشه امسال فرق داره انگار با همیشه امسال بهار خانوم بهار مهربونم این دفه هم خوش قدمی میدونم بهار خانوم اومدنت مبارک پیچیدن عطر تنت مبارک عاشقتم یه عمر بی اجازه اومدنت یعنی شروع تازه خودت بیا پنجره ها رو واکن منو به اسم ک...
16 بهمن 1392

دونه های برف

پروردگارا:آرامش را هم چون دانه های برف،آرام و بیصدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند ببار بهار خانم امروز دانه های برف بر آسمان شهر به رقص درآمدند و نمای زیبایی به شهرمون دادند اولین برف سال 92 را برایت شادباش می گویم و خواستار سعادت،خوشبختی و سلامتی و .... برایت هستم به اندازه تمام دونه های برفی که از آسمان زیبا به زمین پهناور فرود می آید دختر گلم این روزها که برف میاد دوست دارم ببرمت بیرون تا اولین برف زندگیتو ببینی و لمس کنی اما متاسفانه چند روزه مریضی و تب داری و بیحالی و چون هوا هم خیلی سرده من ترجیح دادم بیرون نبرمت ایشالا بهتر بشی بهارک چون منو بابا مهدی خیلی ناراحتیم از...
16 بهمن 1392

غذای کمکی

  دخمل گشنگم شما در حال حاضر یکهفته مانده که شش ماهت تمام بشه.از امروز 92/10/8  غذای کمک ی شما شروع شد.قربون دلت برم الان ماش مان برات حریره بادام و سوپ مرغ و ماهیچه درست میکنه و شما هم میخوری و بسیار هم دوست داری.نازنینم بخور نوش جانت بخور که زود تتلت گندلو بشه و بزرگ بشی عسلم. بخور نوش جونت فرشته من، دختر نازم . و امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   و ببخشید از بابت اینکه بعد از مدتی مامان متوجه شد که شما بخاطر آلرژی ناراحت کننده ای که داری نمیتوانی بادام هم مثل خیلی چیزای دیگه بخوری و من مجبور شدم با ناراحتی ت...
15 بهمن 1392

اندر احوالات و کارهای بهاری تا حالا

دختر زیباروی من بزر گ میشو ی اما برای من همیشه کوچک خواهی ماند چون من اینگونه دوست دارم این روزها کارهای شیرینت و حرکات دلنشینت ناب و زود گذرند همه و همه میروند و ثبت می شوند در عمق قل ب و جا ن م ن دلم میگیرد از گذر شتابان ثانیه ها عزیز دلم این روزها چنان نازو بامزه و خوردنی شدی که نگو می نو یسم خاطراتتو تا فراموش نکنم این لحظه های زی بارو نشستنو که کامل کامل یاد گرفتی . با کنترل خودت میشینی،خودتو دمر که میکنی اما دخمل من یکم تنبل تشریف دارن و از دمر شدن خوششون نمیاد،گلم هر موقع شمارو دمر میزارم که سینه خیز یاد بگیری بدت میاد و قر قر و گریه راه مین...
15 بهمن 1392

هفت ماهگی فرشته من

بازم شادی و بوسه تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم به خاطر وجودت به افتخار بودنت تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ساده  به دنیا سلام گفتی می نویسم کودک نارم سلام ابتدایش، این منم مامان تو می نویسم در روز میلاد تو زنده بادا تا ابد چشمان تو دخترم برگ گلم،غنچه خوشرنگ دلم خدا 7 ماهه شمارو به ما هدیه داده،خدایا ممنونیم ازت بابت این هدیه زیبات ...
14 بهمن 1392

نشستن بهار خانم

دختر گلم شما الان پنج و نیم ماهتونه و جدیدا بدون کمک ماش مان میشینی ولی برای احتیاط بالشت کنارت میگذارم.                 قربون روی خوشت مادر   مامی جان یخچال جای نشستنه؟ ...
12 بهمن 1392

اولین و دومین مروارید

خبر خبر خبر خبر   یه خبر مهم  یه خبر خوب   عسل دلم ما روز پنجشنبه دوازده دی ماه نود و دو دقیقا دوروز مانده به پایان شش ماهگیت خانه مادرجون در کرج بودیم و ساعت نه شب بود،شما بغل من بودی و داشتی گریه میکردی که یک دفعه چشمم افتاد به دهنت و دیدم سفیده اول تعجب کردم و هنگ زدم ولی بعد که به دقت نگاه کردم دیدم بلههههههههه دندان پایین وسط نیش زده و من و بابا مهدی از خوشحالی پریدیم بالا و پایین و کلی هیجانزده شدیم.قربون اون نیش دندون نازت بشم خانم خوشگل خوش خنده من   ...
12 بهمن 1392

بازی بازی بازی

امید زندگی من شما خیلی بازی کردن رو دوست داری.این روزا من شمارو میشونم و سبد اسباب باریهاتو میزارم جلوت و شما بازی میکنی و همه اونارو میزاری توی دهنت به همین خاطر مامانی مدام ابساس بازیهاتو برات میشوره چند دقیقه بازی میکنی و خسته میشی و هی میگی قن قن نق نق،فدای این قنو قون کردناتم میشم نازدار من فدای تو با این تخت خوکشلت ...
12 بهمن 1392

گردش

    فشفشه کوچولوی مامان    بهار من شما خیلی خیلی ددری هستی و بیرون رفتن را دوست داری و هروقت ددر میرویم شما به سر کوچه نرسیده لالات میبره به همین دلیل هر وقت شما خوابت نمیبره و بدقلقی میکنی من به شوخی به بابا مهدی میگم الانه که باید بهارو ببریم بیرون                  ...
12 بهمن 1392